مـا وقتـي گذشـته خود را مرور میکنیم متوجه مي شويم مشروبخواریمان سـالها قبـل ، از مـرزي کـه ديگر اراده در آن نقشي داشته باشد گذشته بود . اگر کسي هنوز در اين مورد شـکي برايش باقي مانده است ، سعي کند به مدت يک سال مشروب خوردن خود را متوقـف کند . در صورتي که الکلي واقعي بـوده و بيمـاريش پيـشرفته باشـد ، شـانس چنـداني براي موفقيت ندارد . ما در اوائل مشروبخواری خود گاه مي توانستيم بـه مـدت يـک سال و يا بيشتر هشيار بمانيم ، اما پس از مدتي دوباره با شدتي بيشتر آن را از سر مي گرفتيم . با آن که ممکن است شما براي مدت چشمگيري از الکل دور بمانيـد ، امـا هنـوز ممکن است استعداد اين بيماري را در خود داشته باشيد . مـا فکـر میکنیم از جمـع کساني که اين کتاب برايشان جالب توجه است ، عده ی کمي قـادر باشـند بـه مـدت يـک سال از الکل دور بمانند . بعضي از آنها حتي يک روز هم نمي توانند ، امـا اکثـر آنها ممکـن است چند هفته اي دوام بياورند .
براي آنهایی که قادر نيستند بهطور متعادل مشروب بخورند ، مسئله اين است کـه چگونه آن را به طور کامل کنار بگذارند . ما فرض میکنیم که خواننده تمایل دارد به طور کامل آن را کنار بگذارد . اینکه آیا اینچنین شخصی قادر است بر اساس پایه ای غیر روحانی آن را ترک کند ، تا حدودی به توانایی شخصیت او و اینکه تا چه حد میخواهد آن را کنار بگذارد بستگی دارد . اما بیش از آن، به این بستگی دارد که او تا کنون قدرت انتخاب خود برای نوشیدن را از دست داده است یا نه . بسياري از ما احساس میکردیم شخصيت نيرومندي داريم . اما با وجود تمايـل شديد به ترک دائمي ، انجامش برايمان مقدور نبود . به نظر ما اين ، همان خـصوصيت مبهوتکننده ی الکليسم است که عليـرغم نيـاز و تمايـل شـديدمان ، کوچکترین قـدرتي براي دوري از آن در خود پيدا نمیکنیم .
حال چگونه به خوانندگان خود کمک کنيم تا با تمايـل خودشـان تعيـين کننـد کـه از مـا هستند يا نه ؟ آزمايش خودداري از مشروبخواری برای یک بازهی زمانی بسيار سودمند است ، اما فکر میکنیم بتوانيم خدمت بهمراتب بزرگتری در حق الکلي هائي کـه در عـذاب هـستند و شايد هم جامعۀ پزشکي انجام دهيم . ما مايليم بعضي از شرايط فکري يک الکلي را که مدتي از لغزش مشروبخواری به دور بوده است ، درست قبـل از شـروع دوبـاره آن ، برايتـان تـشريح کنـيم ، زيـرا بهوضوح مشخص است که شرايط فکري قسمت اعظم مـشکل را تـشکيل میدهد .
چه نوع تفکری بر يـک الکلـي غالب می شود و باعث می شود او تجربه ی ناامیدکننده ی اولین جرعه را بارها و بارها تکرار کند ؟ دوستان و آشنايان يک الکلـي از اینکه میبینند دوستشان که در آستانه طلاق و ورشکستگي است ، بار ديگر قـدم به مشروبفروشی میگذارد دچار حيرت میشوند . او چرا اين کار را میکند ؟ چگونـه افکاري در او وجود دارد ؟
اولين مثال ما دوستي است به نام جيم . اين مرد ، همسر و خـانواده بـسيار خـوبي دارد . يک بنگاه فروش اتومبيل پرمنفعت به ارث بـرده اسـت و سـابقه درخـشاني در جنـگ جهـاني داشـته اسـت . او فروشنده ی خوبی است . مردم همگي او را دوست دارند . تا آنجا که ما او را می شناختیم بجز خوي عصبي و اخلاق تندش ، فردی باهوش و عادی به نظر میرسید . او تا سن سیوپنج سالگی دسـت به مشروب نزده بود . پس از شروع به مشروب خواری ، ظرف چند سال آنچنان اختيار خود را از دست داد که اجباراً او را تحويل آسايشگاه رواني دادنـد . در زمـان خروج از تيمارستان به سراغ ما آمد .
ما آنچه را که در مورد بيماري الکليسم و راهحل آن میدانستیم بـا او در ميـان گذاشتيم و او فرآیند را آغاز کرد . خانوادە ی خود را دوباره جمع و جـور کـرد و به کار فروش اتومبيل در جایی که خود قبلاً صاحب آن بود و بـه علـت مشرو خواری آن را از دست داده بود پرداخت . تا مدتي همهچیز بهخوبی پيش میرفت ، امـا او که در توسعه بعد روحاني زندگي خويش اقدامي نکرده بود ناگهان غافلگير شـد و در فاصله کوتاهي چندين بار کارش به مستي کشيد . ما در هر يک از ايـن دفعـات به سراغ او می رفتيم و با او کار میکردیم و بهدقت بررسي میکردیم که چه اتفـاقي در او رخ داده است . او موافقت کرد که يک الکلي واقعي است و وضـع وخيمـي دارد . او مي دانست اگر اين گونه ادامه دهد دوباره روانه تيمارستان خواهد شد . ضمن اينکه خانواده اش و کساني که عمیقاً بـه آنها علاقـه داشـت را هم بـه زودي از دسـت خواهـد داد.
اما با تمام اين تفاسیر ، دوباره کارش به مستي کشيده شد. ما از او خواستيم اتفاقي را کـه برايش افتاده بود دقيقاً برايمان تشريح کند . او گفت : «من روز سه شنبه به محل کـارم رفتم . آن روز به خاطر کار در موسسه اي که قبلاً خـود صـاحب آن بـودم احـساس ناراحتي مي کردم . چند کلامي بين من و رئيسم رد و بدل شد کـه چنـدان مهـم نبـود . تصميم گرفتم براي ديدن يکي از مشتريان احتمالي ، با ماشين به حومه شـهر بـروم . در راه احساس گرسنگي کردم و در يک رستوران کنار جاده که يک بار هم داشـت توقف کردم . هيچ گونه قصدي براي خوردن مشروب نداشتم و فقـط در فکـر خريـدن يک ساندويچ بودم . فکر کردم در اين محلي که سالها اسـت در آن رفـت وآمـد دارم ، امکان يافتن يک خريدار اتومبيل هم وجود دارد . من در طول چند ماهي کـه هوشـيار بودم بارهـا در ايـن رسـتوران غـذا خـورده بـودم . در پـشت ميـزي نشـستم و يـک ساندويچ و ليوان شير سفارش دادم . هنوز فکري از مشروبخواری در سـرم نبـود . دوباره ساندويچ و شير ديگري سفارش دادم .
ناگهان اين فکر چون برق از سرم گذشت که اگر يک استکان ويسکي را در ليـوان شیر خود مخلوط کنم ، چون معده ام خالي نيست ، درنتيجه اذيـتم نخواهـدکـرد . يـک استکان ويسکي سفارش دادم و آن را در ليوان شير خود ريختم . مطمئن نبـودم کـه کار درستي کرده ام اما همين طور که ويسکي را ميخوردم فکر اینکه معده ام خالي نيست خيالم را راحت کرد . اين آزمايش آنقدر خوب پـيش رفـت کـه ويـسکي دوم را سفارش دادم و آن را به داخل ليوان شير سرازير کردم و وچون به نظر نميرسيد که اذيتم بکند بار ديگر سفارش خود را تکرار کردم » .
بدين ترتيب يک بار ديگر جيم کارش به تيمارستان کشيده شد . او با آن که رفتن به تيمارستان تهديدش ميکرد ، از دست دادن خـانواده و شـغل بـرايش محرز بود ، زجرهاي شديد جسمي و روحي حاصـل از مـشروبخـوري هـاي پيــــشين را فرامــــوش نکــــرده بــــود و اطلاعــــات جــــامعي در مــــورد خود به عنوان يک الکلي داشـت ، بـا ايـن حـال ، تمـام دلائلـش بـراي نخـوردن به راحتي به سویی رانده شدند و اين فکر احمقانه که اگر ويسکي را با شیر مخلـوط کند ، مشکلي پيش نمي آيد ، بر او پيروز شد .
فرقی نمیکند که تعریف دقیق این کلمه از لحاظ پزشکی چه باشد . مـا نـام آن را عدم سلامت عقل مي گذاريم . چطور مي توان چنین عدم توازن فکر و عدم توانایی اندیشیدن صحیحی را چيز ديگري ناميد؟
ممکن است فکر کنيد اين يک مورد استثنائي است ، اما براي مـا چیز دور از ذهنی نیست زيـرا ايـن گونـه افکار در يک يک افراد گروه ما وجود داشته است . بعضي از ما در اين مـورد ، حتـي از جـيم هـم پـاي را فراتر گذارده ایم . در ما هميشه به موازات قوه ی عقلاني يک حالت فکـري عجيـب و غيـر قابل اجتناب وجود داشته است که عاقبت بهانـه اي مـن درآوردي و ديوانـه وار بـراي نوشيدن جرعه ی اول ، پيش پايمان گـذاشته اسـت . در ايـن خـصوص قـوه ی عقلانـي مـا هميشه در برابر ايده هاي ديوانه وار شکست خورده است و روز بعد ، مـا صـادقانه و از همه جا بيخبر از خود ميپرسيديم : چطور ممکن است اين اتفاق افتاده باشد ؟
در بعضي شرايط ما به بهانه اعصاب خراب، خشم ، اضطراب، افسردگي يـا حسادت عمداً مست میکردیم و تصور داشـتيم کـه دلائـل بـه جـا و درسـتي داريم . اما بايد بپذيريم که حتي در آن شـرايط هـم ، هـيچ گونـه دليـل مـوجهي براي مشروب خوردن وجود نداشت ، زيرا تجربه به ما نشان داده بود که چه نتيجه اي را بايد از آن انتظار داشت . ما حالا متوجه مي شويم که حتي وقتي با قصد قبلي و نه اتفاقي ، مشروبخواری را شروع میکردیم ، بازهم بـراي در نظر گرفتن عاقبت کار، افکار چنـدان جـدي و مـوثري در مـا وجـود نداشـت .
دریا...برچسب : نویسنده : i1anahide بازدید : 158