حرکت پیوندگاه

ساخت وبلاگ
به خاطر آوردن همان به یاد آوردن نیست. به باد آوردن در اثر طرز تفکر روزانه مشخص می شود، در حالی که به خاطر آوردن با حرکت پیوندگاه مشخص می شود. مرور رئوس امور زندگی، آنچنان که ساحران انجام می دهند، کلید به حرکت در آوردن پیوندگاه آنان است. ساحران مرور مطالب را با فکر کردن و به یاد آوردن اعمال مهم زندگی خود شروع می کنند. با اندیشیدن بسیار دربارۀ آن امور، انان عملا به محل واقعه می روند. هنگامی که این کار را انجام دهند - در محل وقوع حادثه اند - یعنی آنها با موفقیت پیوندگاه خود را جابجا کرده و درست به نقطه ای برده اند که به هنگام وقوع حادثه در آنجا بوده است. ساحران بازگشت کامل حادثه را به وسیله جابجایی پیوندگاه، به خاطر اوردن می دانند.

پیوندگاه ما دائما جابجا می شود. جابجاییها محسوس نیستند. ساحران معتقدند برای آنکه بتوانیم پیوندگاه خود را در نقاط معینی جابجا کنیم، بایستی «قصد» را به کار گیریم. از آنجا که هیچ راهی برای شناخت «قصد» نیست، ساحران با اشارۀ چشمانشان آن را فرا می خوانند.

- باید به خاطر آوری که چگونه چشمانت نخستین بار درخشیدند، زیرا نخستین باری بود که پیوندگاهت به جایگاه بی ترحم دست یافت. بیرحمی بر وجودت تسلط یافت. بیرحمی چشم ساحران را در خشان می سازد و این درخشش «قصد» را به اشاره فرا می خواند. پیوندگاه به هر نقطه ای که حرکت کند با درخشش خاصی در چشمان مشخص می شود. چون چشمان خاطرۀ خاص خود را دارند، می توانند با فراخواندن درخشش خاصی که به آن نقطه مربوط استف خاطرۀ آن را نیز احضار کند.

او توضیح داد دلیل اینکه ساحران برای درخشش چشمان و نگاه خیرۀ خود اهمیت بسیار قائلند این است که چشم مستقیما با «قصد» ارتباط دارد. ممکن است تناقض گویی به گوش رسد، ولی حقیقت این است که چشم فقط به طور گذرا با دنیای روزمره در ارتباط است. ارتباط ژرفتر آن با تجرید است.

چشم هر موجود زنده ای می تواند پیوندگاه دیگری را حرکت دهد، بویژه هنگامی که چشمانش بر «قصد» تنظیم شده باشد. در هر حال چشم آدمها تحت شرایط عادی بر دنیا تنظیم شده است.

صیاد خوب می تواند صیدش را با چشم هیپنوتیزم کند. با نگاهش پیوندگاه صید را جایجا می کند و در این چشمانش بر دنیا، در طلب معاش تمرکز یافته است.

دریچۀ اطمینان ساحران این است که واقعا چشم آنها بر «قصد» تمرکز یابد، دیگر علاقه ای به اینکه کسی را هیپنوتیز کنند ندارند.

ولی ساحران برای آنکه بتوانند از درخشش چشمانشان استفاده کنند و پیوندگاه خود یا دیگری را به حرکت در آورند باید بیرحم باشند. یعنی باید این محل خاص پیوندگاه را که ما جایگاه بی ترحم می نامیم، بشناسند. این امر بویژه برای ناوال معتبر است.

او گفت هر ناوال به نوعی بیرحمی را ظاهر می سازد که خاص خود او است. مورد مرا مثال زد و گفت که بیرحمی خود را در پس نقابی از افراط کاری و سهل انگاری پنهان می کنم.
ناوالها آدم را خیلی به اشتباه می اندازند. اغلب احساس چیزی را به آدم می دهند که نیستند و چنان این امر را کامل انجام می دهند و در پس نقابی پنهان می شوند که هر کسی حتی نزدیکان او این تغییر شکل ظاهری را باور می کنند.
حامی من ماسک آدم آرام و شاد و بدون هیچ غمی در دنیا را به چهره داشت، ولی در پس این ماس همچون تمام ناوالها، بسردی یخ بود.
صادقانه گفت:
- ولی دون خوان تو که سرد نیستی.
یا تاکید پاسخ داد:
- معلوم است که هستم. این اثر ماسک من است که به تو احساس گرما می دهد.

دون خوان ادامه داد که ماسک ناوال الیاس متشکل از کمرویی دیوانه واری با تمام جزئیات و دقت ان بود که احساس کاذب توجه و کمال ایجاد می کرد.
او شروع به وصف ناوال الیاس کرد. ضمن صحبت مراقبم بود و شاید چون این طور دقیق مرا می نگریست به هیچ وجه نمی توانستم به گفته هایش توجه کنم. 
لحظه ای مرا خیره نگریست و بعد دوباره به تشریح بیرحمی پرداخت، ولی دیگر نیازی به توضیحات او نداشتم. گفتم که آنچه او می خواست به خاطر آورده ام: نخستین باری را که چشمانم درخشیده اند:
زمانی در آغاز دوران کار آموزیم بتنهایی موفق شده بودم به حالت ابر اگاهی روم. پیوندگاهم به جایی رسیده بود که «جایگاه بی ترحم» نام دارد.

کتاب قدرت سکوت - هبوط روح

دریا...
ما را در سایت دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i1anahide بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 6:41