کربلا می خوام

ساخت وبلاگ
امروز که این دخترک روی به رویم نشسته بود گفت یکسال مسلمان بودم و نماز خواندم و یکسال هم مسیحی.

بعد دیدم هیچکدام به من حال ندادند حالا فقط یکتاپرستم. از وقتی یکتا پرستم خیلی آرام تر هستم.

گفتم ببین پدر تو مسلمان است و مادرت مسیحی. در واقع تعارض تو همان تعارض انتخاب پدرت و مادرت است. 

چون او نمی داند کدامیک را برای زندگی انتخاب کند و آنها از هم جدا شده اند.  گرچه الان نزدیک پدرش است. ولی به هر حال هر دو زندگی برای او مزیت هایی دارد و در تعارض برای انتخاب گیر کرده است.

و این تعارض دقیقا وارد انتخاب دین او هم شده است این بود که داشت از من برای دین زرتشت هم تحقیق می کرد.

البته من به او گفتم خدا با توجه به این شرایط تو زیاد بر تو سخت نخواهد گرفت و قرار شد چند کتاب درباره مسلمان شدن برایش ببرم.

به هر حال امروز سخت مشغول تبلیغ دین اسلام شدم چرا که باور قلبی من است تنها یک راه برای رسیدن به سعادت برتر وجود دارد و آنهم تسلیم است یا به عبارتی اسلام

این افسانه که هزار راه برای رسیدن به خدا وجود دارد در واقع ریشه مذهب ستیزانه دارد.

من با ییچنگ هم که کار می کنم خیلی کتاب سختگیری است. کتابی نیست که به تو اجازه پیچاندن بدهد. برای همین فکر می کنم وقتی ریشه های یک کتاب شش هزار ساله چینی با کتابی مثل قرآن به یک نقطه می رسد که آنهم تقواست پس چیز ثابتی در جهان وجود دارد. یعنی هیچ تضادی در یی چنگ با قرآن نیست و هر دو برای ایمان داشتن و درست کردار بودن سخت گیر هستند.

می خواستم بروم کربلا. خیلی هم. ده روز طول می کشد و نمی توانم کار را رها کنم. بعضی وقت های می خواهم چشمانم را ببندم و بگویم گور بابای دنیا و مافیها و بروم. چون حقیقتا قلبم کربلا می خواهد....

دریا...
ما را در سایت دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i1anahide بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 11:03